سلام .وبتون عالیه.
اگه میشه رمان عشق درون امیرتتلو را پرنیانش را بزارید.ممنون.
پاسخ:سلام نظرلطفتونه آبجی عاطفه.این رمان 165 قسمت داره و دو فصله!!!نویسنده های این رمان به علت درخواست زیادی که بهشون شده مجبورشدن بدون وقفه بنویسن و به همین دلیل برای اینکه هرقسمت روتبدیل به فرمت های مختلف کنن وقت کافی ندارن ولی قول دادن بعدازاتمام این رمان زیبا تمام قسمت هارو بافرمت های مختلف برای ماارسال کنن وماهم برای شماکاربران عزیزقراربدیم.
نام رمان : مرد قد بلند
نویسنده : دریا دلنواز کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۶٫۳ (پی دی اف) – ۰٫۵ (پرنیان) – ۱٫۲ (کتابچه) – ۰٫۵ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۶۳۹
خلاصه داستان :
این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند…
یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه …
آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج زندگی ِ خودشو خواهرشو درمیاره ، تا اینکه مشکلاتی سر راه آوا قرار میگیره که برگرفته از گذشته تلخی که داشته…
اتفاقات و تلخی هایی که همیشه گوشه ذهن دوازده سالگیش جا خوش کرده دوباره خودنمایی میکنه…
مرور گذشته تلخ آوا و سختی هایی که در کنار پدرش داشته مسیر داستانو مشخص میکنه…
مرد قد بلند پسر سی و چند ساله ایِ که دکتر روانپزشک آوا میشه و چند سال از اون نگه داری میکنه ، اما بعد از یه اتفاقی مدت ها از آوا بی خبر میمونه تا دوباره با هم رو در رو میشند…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از دریا دلنواز عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
فاصله مان یک اتاق بود. شب ها من درس میخواندم او مینوشت… نیمه های شب هم، از دوازده به بعد، هر یک ساعت همدیگر را جلوی درب ورودی اتاقمان می دیدیم. با یک لیوان چایِ سبز بر دستانمان، گاهی حرف میزدیم. گاهی جُک می گفتیم یا چیزی که بشود به آن خندید اما بیشتر اوقات در سکوتِ سیگار میگذشت. بعضی از فصلها انسان را هم تغییر می دهند. برای خیلی ها پیش آمده در پاییز زرد وُ خسته باشند هرچند اکثرا عاشق میشوند. یا در بهار پُر شور و با انرژی.
آن زمان، فصل، فصلِ زمستان بود. زمستان ما را شبیه خودش کرده بود. حداقل مرا. سرد وُ بی صدا. گاهی هم در اتاق، پشتِ میزم احساس میکردم برف بر شانه هایم نشسته. زمستانِ آن روزها بیشتر از همیشه حالِ سیگار را به خود نزدیک کرده بود. خودش را در دود میپیچید وَ از سینه ام بیرون میآمد. ریه هام که خیلی وقت بود دود را در هیچ فصلی تشخیص نمی دادند وَ فقط دود بود که نشانه ی خوبی برای جانِ سیگار بود. کم سن و سال بودم که سیگار دوستم شد…درست زمانی که آن مرد آمد…
من درس میخواندم، سخت وَ او سخت بود وُ سعی میکرد بنویسد. نهایتش من مهندس شدم. او فقط سخت ماند و چند ورق نوشت.
هنوز هم دارد مینویسد با تمامِ سختی اش اما من همچنان مهندس ام…
حکایت غریبی ست فاصله. در فاصله ی یک اتاق، در فاصله ای به اندازه ی یک دیوارِ چند سانتی. ساعت ها و پنجره ها هم جایشان تغییر میکند.